خاطرات علیرضا جوووونی

قندعسلمون به خونه خوش اومدی

1395/3/19 17:24
نویسنده : محدثه
46 بازدید
اشتراک گذاری

علیرضا جوووووونم بالاخره انتظار تموم شد و تو اومدی خونه خودت. انقدر دلم

 

میخاست که اتاقتو ببینی که تا رسیدیم گذاشتمت روی تخت:

 

 

بعدم آقاجون اومد و در گوش ات اذان گفت. بعدم که احسانی اومد همش میخاست

 

تو رو بخوره ، وقتی نگاهت میکرد آب از دهنش راه میفتاد. آخه احسانی به خاطر

 

دندوناش هر چی دم دستش باشه میخاد امتحان کنه . اینم اولین دیدار تو و

 

احسانی:

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)