خاطرات علیرضا جوووونی

آخ جووووووون میریم خوووووونه

1395/3/19 16:55
نویسنده : محدثه
11 بازدید
اشتراک گذاری

علیرضا جوووونم بالاخره بعد از یک هفته سختی دکتر دستور ترخیصتو داد و

 

قرار شد بالاخره بریم خووووونهاین یک هفته واقعا سخت بود ولی هر چی بود

 

بالاخره تموم شد و من این خبر خوشو به بابا دادم و بابا رفت دنبال کارای

 

ترخیصت و بعدم با مامانی اومدن بیمارستان دنبالمون. منم اومدم پیشت تا ابن

 

خبر خوشو  بهت بدموقتی اومدم پیشت خواب بودی

 

 

منم بیدارت کردم و این خبر خوشو بهت دادم. قندعسلم حسابی رفتی تو فکر:

 

 

 

 

از خوشحالی رو پا بند نبودم. بالاخره قرار بود تو بیای خونه و ما رسما یه خونواده

 

سه نفره بشیمعلیرضای عزیزم ببین اولین لباسی که کوچولوترین لباست بود

 

چقدر به تنت گشاده

 

 

دوووست دارم نفسم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)