مامان و نی نی تو بیمارستان
علیرضا جووووونم بعد از به دنیا اومدنت تو رو بردن بخش NICU بیمارستان
بستری کردن. وقتی اومدم ببینمت انقدر احساس خاص و وصف ناشدنی بود که
به حال خودم نبود، نگاهت کردم، صدات کردم، دستاتو تو دستم گرفتم و
بوسیدمشون. خدا جونم من مادر یه فرشته فوق العاده ناز بودم. وقتی به خودم
اومدم زیر پام از اشک خیس شده بود. اون لحظات غیرقابل وصف بود. خانم
پرستار گفت که تو یک هفته باید تو بیمارستان بمونی و منم باید وسایلمو بیارم و
یک هفته پیشت بمونم، الیته تو توی بخش نوزادان و مامانی تو اتاق مادران.
علیرضای نازم نمیدونی موندن تو بیمارستان بعد از زایمان چقدر برای مامان
سخته و چقدر مامان احتیاج به استراحت داره ولی به خاطر تو همه چی رو تحمل
می کنم.به خصوص که گاهی تو انقدر خوابات کوچولو بود که تا از بالا میرسیدم
پایین و یه چایی میریختم یهو از اتاق نوزادان زنگ می زدند که مامان علیرضا بیاد
بالا. از بس که تو شیطون بودی و استراحت نداشتی. گاهی تو 24 ساعت انقدر
بالا پایین می شدم که 3 ساعتم نخوابیده بودم. ولی همه این خستگیا با بقل
کردنت و بو کردنت و نگاه کردن به تو از تنم در میرفت.آخه نمیدونی که تو چقدر
دوست داشتنی هستی قند عسلم.
دوووست دارم نفسم