واکسن دوماهگی
علیرضا جوووونم امروز با دو سه روز تاخیر من و بابایی بردیمت تا واکسن دو ماهگیتو بزنی. همش دعا میکردم که خیلی کم درد بکشی. واکسنو که به پای نازت زد خیلی گریه کردی و حسابی دل من و بابایی آتیش گرفت. بعدم که رفتیم خونه دمغ بودی و نای جیغ زدن نداشتی. خانمی که واکسنتو زد گفت که مواظب باشم تا تبت بالا نره. علیرضا جونم شب اول از ترس این که تو تب داشته باشی و من خواب باشم و نفهمم اصلا نخابیدم و همش بالا سرت چکت میکردم. 6 صبح بود که دیگه بابایی اومد بالا سر...
نویسنده :
محدثه
16:53