خاطرات علیرضا جوووونی

قند عسل کچل می شود

1395/5/28 17:00
نویسنده : محدثه
21 بازدید
اشتراک گذاری

علیرضا جوووونم یه چند روزیه که موهات شروع کرده به ریختن و کم کم

 

داره جلوی سرت خالی میشه. برای همین من و بابا تصمیم گرفتیم که

 

موهاتو بزنیم. من و بابایی بهت گفتیم که برات چه نقشه ای داریم.

 

اولش تعجب کردی

 

 

و بعد بغض کردی 

 

 

و داشت گریه ات می گرفت

 

 

که منو و بابایی برات دلیل این کارو توضیح دادیم و تو هم خوب گوش

 

کردی

 

 

و رفتی تو فکر

 

 

تصمیم مهمی بود، یه کم قیافت تو هم رفت

 

 

بعد یهو یه لبخند روی لبات نشست

 

 

و بعدش رفتیم خونه دایی امیر و بابا و دایی جون تو رو این شکلی کردن

 

 

دوست دارم کچلم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)