خاطرات علیرضا جوووونی

هووووورا پسرم غلت میزنه

1395/5/30 16:48
نویسنده : محدثه
18 بازدید
اشتراک گذاری

علیرضا جوووونم

 

این روزا داری بزرگ میشی، داری پیشرفت میکنی، داری با دستای

 

کوچولو و تپلت یه چیزایی رو میگیری

 

 

داری غلت میزنی

 

علیرضا جوونم چند روز پیش که یهو غلت زدی خودتم تعجب کردی و هاج

 

و واج مونده بودی که مامان حسابی برات دست زد و تشویقت کرد.

 

بهترین حس دنیاس وقتی کودکت قد میکشه، بزرگ میشه، کارای جدید

 

میکنه، انگار همه دنیا رو بهت دادن.

 

انگار دیگه خودم مهم نیستم، دیگه یاد پیشرفتایی که قبل از تو برام

 

دغدغه بود نیستم.

 

دکترا، تدریس ، مقاله، کار، همه و همه شده تو

 

پیشرفتم شدی تو، پیروزیم خلاصه شده تو اینکه تو پیروز باشی

 

موقفیتم خلاصه شده  آروغ گرفتن از تو

 

یه وقتا بابا با تعجب از صدای جیغ خوشحالی من میاد تو اتاقت که چی

 

شده و من پیروزمندانه بهش خبر میدم که تو آروغ زدی و دلت راحت شد

 

موفقیتم یعنی اینکه بدون این که تو اذیت شی ناخنتو بگیرم

 

موفقیتم یعنی حموم بردنت بدون اینکه آب تو گوشت بره،

 

بدون اینکه گریه ت بگیره

 

موفیقتم یعنی خوابوندت شبا که یه وقتا چند ساعت طول میکشه

 

موفقیتم یعنی بازی کردن با تو از صبح تا شب تا حوصلت سر نره و

 

غرنزنی

 

موفقیتم یعنی نگه داشتن تو توی آفتاب که سخت ترین کار دنیاس از بس

 

که غر میزنی و وول میخوری

 

موفقیتم یعنی صبر کردن گریه های تو بدون اینکه خسته شم، بدون

 

اینکه تو دلم غر بزنم

 

موفقیتم یعنی گریه هاتم دوست داشته باشم

 

اینم یکی از موفقیتام

 

 

شستن لباسات بدون اینکه بوی شوینده بگیره، آفتاب گرفتن لباسات

 

 

همه دنیامی

 

دووووست دارم نفسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)